یادتونه گفتم موقع ثبت نام دانشگام بابام آبرو ریزی کرده و زیر انداز پهن کرد وسط محوطه و پیک نیک و چایی با کتری داغونه و. ‍♀️

گویا روزی که بابا اینا رفتن تهران خونه افرا اینا ورداشته اینو واسشون با افتخار تمام تعریف کرده

الان که افرا اینا ناهار مهمون مون بودن شوهرش نشست کلی سوژه م کرد :/

عن آقا میگه بیام دانشگاه چوب و هیزم بیارم اون وسط یه آتیش درست کنیم یه چای بذاریم و. 


یکی نیست بگه خو پدر من آپولو که هوا نکردی میری شاهکاراتو با افتخار واسه اینو اون تعریف میکنی



پی نوشت: تازه بابام خوب بود

امسال موقع ثبت نام ورودی ها

بابای یکی از بچه ها ورداشته بود کت و پیرهن و شلوارش رو آویزون کرده بود به شاخه یکی از درختای دانشگاه

با زیرپوش و زیر شلواری یه زیر انداز انداخته بود نشسته بود زیر سایه یه درخت صفا میکرد

کلا محوطه دانشگاه ما جوریه که ملت یه احساس راحتی خاص توش دارن‍♀️


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بی هوایِ تو مرا نَفَسی نیست ... کافی نت وخدمات کامپیوتری عمیدی سی دی موزیک ترفیع بدون حد آزمون آنلاین آرایش پیرایش زنانه باغ سپیدار رودخانه ماه الکترونیک و کامپیوتر