صبح پاشدیم اومدیم عملی فیزیو

تست قند خون ناشتا دادیم

الان رو یه نیمکت یه جای دنج تو محوطه نشستم

درحالی که طلوع قمیشی رو گوش میدم

دارم به راهی که رفتم فکر میکنم


(ل اومد بقیه ش بعدا میگم)



این دفعه رو به نظرم اشتباه نکردم

حداقل خودم اینطور فکر میکنم که برخلاف همیشه راهو کج نرفتم

اما گیر آدمای اشتباه افتادم

حالام از اینجا رونده و از اونجا مونده

دیشب سر یه موضوع مسخره

که اون موقع واسه من بزرگ ترین بحران جهان بود غم عالم ریخت به دلم

دلم گریه میخواست ولی نذاشتم

نذاشتم به خاطرش اشک بریزم

بیخیال امتحان سر و گردن شنبه

هندزفری رو چپوندم تو گوشم و قفلی زدم رو همین آهنگه

میدونم ته داره

میدونم تهش میرسه

میدونم تموم میشه

فقط دعا میکنم هرچه زود تر از این برزخ در بیام



پی نوشت:فک می کردم طولانی تر بشه

اما اصلا حس نوشتن ندارم

شایدم نمیخوام با ثبتش بیشتر از این بهش دامن بزنم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

. نهج البلاغه فروش ویلا خانه آپارتمان دانلود watashi no bullshit یک فنجان محبت Amanda مقالات و تحقیقات در خصوص اماکن تاریخی ،اشیا باستانی و فرازمینی ها